چشم از خواب گشودن جهت خدمت
۲۰ جدی ( دی ماه )
خدمت عاشقانه به معنای زندگی ای روحانی است. اول میگیریم، بعد بازپس میدهیم و سپس به مشارکت میگذاریم.
پاک زیستن فصل ۳، اعمال خلاقانه روح”فقط برای امروز ۱۹ جدی ( دی ماه ) سپاسگزاری از عشق راهنما
ما به NA وارد میشویم و میبینیم که مهمترین شخص در جلسه هستیم،برای بسیاری از ما این حالت وحشتناک بود اما برخی از ما نیز از اینکه با ما مانند ستارگان معروف رفتار میکنند لذت میبریم، ما یک جاکلیدی (چیپ) سفید میگیریم و برای مدت سی روز مانند قهرمانان دور افتخار میزنیم حتی روزهای تعطیل، ما در هر جلسه مشارکت میکنیم تا هر دفعه به ما بگویند که وقتمان به پایان رسید پیش خود اما با صدای بلند میگوئیم من اینجا با این آدمها چه کار دارم…… البته کسی دلخور نشود ما اعضا دیگر را با نظریات خود درباره فرق بین فروتنی و تحقیر شگفت زده میکنیم اما آنها حتماً حرفها و کارهای ما را دوست دارند، زیرا به ما میگویند باز هم به جلسات برگرد، ما راهنما میگیریم و گوش او را با جزئیات وقایع پرمیکنیم راهنما به دنبال ما در خانه بهبودی میآید و بعد از جلسه ما را به خوردن غذا دعوت میکند زیاد حرف نمیزند اما به طور حتم شنونده خوبی است. به دلیل اینکه موقعیت مهمترین عضو جلسه بودن برای ما تمام میشود و رنگ جاکلیدی (چیپ) ما از سفید به نارنجی تغییر میکند راهنما به ما پیشنهاد میکند تا بیشتر گوش دهیم به جای اینکه زیاد حرف بزنیم، وظایفی را در جلسه به عهده بگیریم که کمتر توجه را به ما جلب میکند و به تازه واردان کمک کنیم، ما به شش ماه پاکی میرسیم و جاکلیدی (چیپ) آبی رنگ میگیریم و از راهنمای خود درباره خدمت در h&i سئوال میکنیم. او پاسخ میدهد ایده خوبی است. ما فکر میکنیم او از پیشقدم شدن ما راضی است، اگرچه در این رابطه حرفی نزده، اعتماد به نفس کاذب ما بیشتر میشود. ما بیشتر تشویق میشویم و اعضا ما را تنگ تر در آغوش میگیرند و به ما میگویند که داریم خیلی خوب خدمت میکنیم. این حرفی حس به طرز غیر قابل انکاری خوب است و حضور داشتن برای دیگر معتادان حتی احساس بهتری است، داستان ما به همین شکل ادامه مییابد. در یک سالگی جاکلیدی درخشان را میگیریم و در دو سالگی مشکی. تعهد ما به خدمت عمیقتر میشود. ما دعوت میشویم تا بهبودی تجربه نیرو و امید خود را به مشارکت بگذاریم اما یواش یواش حس عجیبی به ما دست میدهد که نمیتوانیم دقیق بر روی آن انگشت بگذاریم. در صرف شام با راهنمای خود که این بار ما او را مهمان کرده ایم سعی میکنیم این حس را به وضوح برای او بیان کنیم و میگوئیم این حس چیزی در رابطه با ارزشمند بودن است، شاید باید کمی قدردان تر باشم…. ؟ ” ما برای یافتن کلمات جهت این احساس خود تلاش میکنیم راهنمای ما جواب میدهد خوب” مثل اینکه تازه داری بیدار میشوی میدهد.
امروز سئوال میکنم چگونه میتوانم عاشقانه خدمت کنم؟” به پاسخ آن گوش میدهم و و عمل میکنم زیرا من میخواهم این گونه زندگی کنم.
انجمن معتادان گمنام افغانستان naafg.org